عنصر طنز در داستان های دفاع مقدس(قسمت دوم)

عنصر طنز در داستان های دفاع مقدس(قسمت دوم)
طنز، زهرخندی نفرت آمیز است علیه همه عاملان زور و قلدری و بیدینی و طرزی است ظریف و هنرمندانه در مبارزه های سیاسی و اجتماعی و مقاومتی است شیرین و آگاهانه
دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ - ۱۳:۳۶
کد خبر :  ۱۶۷۵۶۲

2 - 3 طنز -

در تعریف طنز، نظرات و بیانات زیادی دیده میشود؛ از جمله:

66 نشریّة ادبیّات پایداری، سال 11 ، شمارة 21 ، پاییز و زمستان 1398

نوشتههای غنایی، اخلاقی و نمایشنامهای در دستة آثار جدّی و نوشتههای طنز، هجو، «

هزل، لطیفه، فکاهه، بذله، شوخی و مسخرگی در دستة آثار غیرجدّی )هزلیّات( جای

حلبی، ( » می گیرند 1364 : 17 .)

، زهرخندی نفرتآمیز است علیه همة عاملان زور و قلدری و بیدینی و طرزی «

است ظریف و هنرمندانه در مبارزههای سیاسی و اجتماعی و مقاومتی است شیرین و

بهزادی ( » آگاهانه در جهطنزت حفظ حرمتهای الهی و ارزشهای انسانی و اطاعتی

اندوهجردی، 1378 : 29 .)

به طور کلّی میتوان گفت، برخی نویسندگان که طبع بذله گویی دارند از این موهبت،

یعنی از لحن آمیخته به طنز و مطایبه در خلق آثار و پیشبرد اهداف خود در زمینة ادبیات

سود میجویند. استفاده از لحن شوخی در برابر لحن جدّی، اهدافِ مختلفی در بر دارد که

مهمترینِ آن، برجسته کردن نقاطِ ضعف و انتقاد از مسائل مربوط به افراد یا جوامع است.

برای استفاده از طنز، روش ها و شگردهایی تعیین شده است؛ البتّه میتوان گفت که

طنز و « مه مترین آنها، مهارت نویسنده یا شاعر در ایجاد فضای طنزآمیز است. در کتاب

شگردها یا شیوههای طنز یا هجونویسی، اینگونه ،» شوخطبعی در ایران و جهان اسلام

معرّفی شد هاست که اجمالاً به آنها اشاره میشود:

تحقیر: کاستن قدر یا بیارزش کردن قربانی خود از طریق بد جلوه دادن قد و قامت یا

شأن و مقام او )حلبی: 1377 : 59 .)

تشبیه به حیوانات: از روزگار بسیار قدیم، افسانهسرایان و داستانپردازانِ اغلب یا

شاید همة کشورها برای بیان مقاصد خود از جهان جانوران و حرکات و سکنات آنها سود

جستهاند. یک علّت آن، این بوده است که گفتار صریح یا بدگویی یا ریشخند مستقیم

بزرگان و فرمانروایان و قربانیان خود را کاری ناممکن میدیدهاند )همان: 63 .)

قلب اشیا و الفاظ: یکی از برجستهترین ابزارها برای هجاگویی، دگرگون ساختن

چیزها و واژههاست )همان: 67 .)

بررسی عنصر طنز در داستانهای نوجوان دفاع مقدّس

67

تحامق یا کودن نمایی: یکی دیگر از افزارهای برّندة هزلگویی و هجوسرایی،

تحامق یا کود ننمایی است. شک نیست که حمق یا کمخردی مایة یاو هسرایی است؛ امّا

بیشتر کسانی که به هزل یا هجو پرداختهاند، مردمانی ابله و کودن نبودهاند. )همان: 7 .)

و علائم و نشانهها زندگانی میکنند؛ » سمبلها « خرا بکردن سمبلها: انسا نها با

خواه مذهبی باشند، خواه سیاسی. صلیب، هلال، پرچم سه رنگ و یا ستارة سرخ، مظاهر

رمزی وحدت گروهها و نمایانگر یا الهام بخش فعالیتهای جماعتهاست. هجاگویی که

می خواهد نشان دهد علامت یا رمزی در مقاصدی غیرعادلانه به کار رفته یا مخصوص چند

تن زورگوی مستبد گشته، تظاهر میکند که معانی یا مفاهیم باطنی آن رمز را نفهمیده است

)همان: 76 .)

ستایش اغراقآمیز و نامعقول: زمانی که مدح و ستایش از حدّ معقول درگذرد و

و به » به زمین بدوزد « را » آسمان « شاعر یا نویسنده برای خشنود کردن ممدوح خود

بگوید، شنونده از شنیدن چنین مدحی احساس خنده میکند » شاخدار « اصطلاح درو غهای

)همان: 80 .)

تهکّم، نفرین و دشنام: تهکّم نوعی از هزل است. فرق میان آن دو این است که ظاهر

تهکّم جدّ و باطن آن استهزاست )همان: 82 .)

یک تقسی مبندی کلّی دیگر عبارت است از طنز موقعیّت و طنز عبارت. هر گاه نویسنده

از طریق صحنهسازی و اعمال و رفتار شخصیّتها و ماجراهایی که برایشان رخ میدهد،

فضای خندهداری ایجاد کند، این شیوه، طنز موقعیّت است. نویسنده با استفاده از جابهجایی

شخصیّتها و قرار دادن آنها در شرایط و موقعیّت نامتناسب زمانی یا مکانی یا تغییر جایگاه

آنها، دست به خلق فضایی طنزآمیز میزند. در این نوع طنز، ستیز و رویارویی پیشآمده،

ایجاد طنز میکند و این اتّفاق فارغ از عبارات و واژگان میافتد ) قیصری: 1388 : 116 .)

امّا هر گاه نویسنده با استفاده از عبارات و امکانات زبانی و مدد از صناعات ادبی چون

تشبیه، استعاره، کنایه و ... طنز ایجاد کند، این طنز، طنز کلامی یا عبارت نام میگیرد. طنز

عبارت بر اساس ظرفیتّهای زبانی ایجاد میشود. امکانات و صنایع ادبی همچون جناس،

68 نشریّة ادبیّات پایداری، سال 11 ، شمارة 21 ، پاییز و زمستان 1398

ایهام، ارسال مثل و بازیهای زبانی، دستمایة آفرینش طنزهای عبارت قرار میگیرند

)همان(

با توجه به مجموع تعاریف ذکر شده، شگردهای دکتر حلبی را هم میتوان در قالب

طنز عبارت جای داد. در این مقاله با در نظر گرفتن مجموعِ این شیوهها، داستانهای مورد

نظر بررسی میشود. این بررسی متناسب با فضا، موضوع و لحن هر کدام صورت گرفته و

ممکن است به یک شکل نباشد.

2 - 4 بررسی طنز در رمانهای هستی و گردان قاطرچیها -

طنزی تلخ و کوبنده ،» گردان قاطرچیها « و » هستی « طنز به کار رفته در رمانهای

نیست؛ بلکه شوخطبعی ظریف و شیرینی است که به دل مینشیند و خواننده را از خواندن و

دنبال کردن ماجراها خرسند میکند. در این قسمت به بررسی این دو رمان با آوردن

نمونه هایی از هر دو میپردازیم و سعی بر این است که شگردها و نکات قابل توجه این دو

رمان بازگو شود.

2 - 4 - 1 هستی -

در این داستان، هم موقعیّتهای طنزآمیز دیده میشود و هم طنزهای کلامی گیرایی که

زننده نیست و بر عکس دلنشین است. به برخی از آنها اشاره میشود:

2 - 4 - 1 - 1 شخصیّتها -

هستی، راوی داستان و دختر نوجوانی اهل آبادان است. پدر، مردی است که دائم در

حال سرزنش هستی است و از کارهای عجیب و شیطنتهای پسرانة او بسیار شاکی است.

مادر، زنی مهربان، صبور و نگران است که برادر کوچک هستی، سهراب را باردار است.

هستی مادرش را بسیار دوست دارد. خاله نسرین، دختری دانشجو، خوش برخورد و تسلّی

خاطر هستی است که برایش نقش یک مشاور دوست داشتنی را دارد. دایی جمشید، مرد

جوانی است که با موتورش در داستان تصویر میشود و به نوعی قهرمان زندگی هستی

است. بیبی، مادربزرگ که بیشتر از هر چیز نگران پسرش، جمشید است. موسی، یکی از

پسران محلّه و همبازی فوتبال هستی است که فرشتة نجات هستی و مادرش هم از زیر آوار

است. لیلی، دوست جدید هستی در اردوگاه است. ولی، همسایة جدید در اردوگاه است.

بررسی عنصر طنز در داستانهای نوجوان دفاع مقدّس

69

برادر لیلی که در پایان داستان شهید میشود و گویا هستی به او تعلّق خاطری پیدا

کرده است.

2 - 4 - 1 - 2 قلب اشیا و الفاظ -

قلب واژگان یا حتّی برداشت دیگرگونه از مسایل در این داستان بسیار دیده میشود.

در همان ابتدای داستان، هستیِ دست شکسته که با پدرش در تاکسی نشسته است، میبیند که

راننده، هم به دستة کلید و هم به آینة ماشینش، عروسک وصل کرده و از این کار خوشش

نمیآید:

سر حلقة کلیدهایش هم عروسک کوچولویی تکان تکان میخورد. چه علاقهای داشت به «

حسن زاده، ( »! عروسک 1389 : 13 .)

رانندة تاکسی که مرد میانسالی است، به دستة کلید و آینهاش عروسک آویزان

کرده است؛ در حالیکه مسلّماً مردان از عروسک استفاده نمیکنند.

بد و بیراه میگوید، ناراحت » صدّام حسین « در جای دیگر، هستی از اینکه راننده به

می شود و این نیز در شگرد قلب و عکس جای میگیرد:

نمیدانم چرا میگفتند صدّام حسین نامرد. صدّام که آدم خوبی بود. هر موقع تلویزیون نشان «

میداد، هر کاری داشتم ول میکردم و میخ تلویزیون میشدم. خیلی ژیگول بود. همش میخندید

همان: ( » و به بچهها و زنهای فقیر سر میزد 18 .)

اشارة ظریفِ رطب خوردن در این قسمت:

جواب بابا توی آستین مامان بود و جواب مامان نوک زبان بابا. بگو مگو برایشان عین خوردن «

رطب بود. سر هر چیز رطب میخوردند.

به قول بابا، قیمت خون پدرش را میخواست. قیمت خون پدرش بیست هزار تومان بود و ما نه

همان: ( » فقط قیمت خون پدر او، بلکه قیمت خون هیچ پدری را نداشتیم 81 .)

برداشت هستی از کلام پدرش دربارة راننده تاکسی که کرایة زیادی برای بردنشان از

آبادان میخواست.

رانندة عربِ بین راه که فارسی را درست صحبت نمیکند، به پدر هستی میگوید:

که منظورش این است که داری از مسیر اشتباه » خودت غلط میکنی از ئی راه میری «

70 نشریّة ادبیّات پایداری، سال 11 ، شمارة 21 ، پاییز و زمستان 1398

از فارسی حرف زدن عربها « : می روی و طنز کلام هستی که از پدرش عصبانی است

انگار دلش میخواهد حرف مرد عرب همان توهینِ غلط کردن در زبان ،» خوشم میآمد

فارسی به پدرش باشد که با خودخواهی، مسیر اشتباه را برگزیده است.

هستی با خاله و مادر خویش بازی دارد که در آن الفاظ و واژگان را وارونه تلفّظ

می کنند:

این بازی را همیشه میکردیم. کلمهها را به هم میریختیم و کلمهها و ترکیبهای تازه می- «

ساختیم؛ مثلاً به کوله پشتی میگفتیم: پول کشتی. به پسر خوب میگفتیم: سپر بوخ یا برای

همان: ( » خوشمزهتر شدن: سپر بوق 33 (. در طول داستان از این روند زیاد استفاده می شود.

یکی از کارهای قابل تحسین نویسنده، استفاده از ضربالمثلهای فارسی است.

شخصیّت اصلی داستان، هستی، برای خود دفتری دارد که ضربالمثلها یا اشعاری راکه

بیشتر از خالة خود میشنود، در آن یادداشت میکند. در جایجایِ داستان از این ضرب-

المثلها یا اشعار استفاده میشود. از آنجا که روند داستان طنز است، در این مورد هم

ظرافتی به کار رفته که در عین حال که مخاطب را میخنداند، به یادگیری این امثال کمک

میکند. پدر هستی همیشه ضربالمثلها را اشتباه میگوید و هستی که اغلب شکل صحیح

آنها را بلد است، این نکته را به او تذکّر میدهد. این روش قلب و عکس کردن امثال در

علاقهمندی نوجوانان برای آموختن کاربرد خوبی دارد. چند مورد از این ضربالمثلهای

وارونه ذکر میشود: )تا گوساله آب بشه، دل صاحبش گاو میشه. خر بیار، باقلوا بار کن.

چرت و پلا نگو(.

 

 

 

ارسال نظر